درباره «سینمای فرانسه» به بهانه برگزاری هفته سینمای فرانسه در تهران
فيلمسازان متواضعي كه با پيگيري سنت «ژانر» در سينماي آمريكا مفهوم «فيلم جنايي» و «فيلم موزيكال» را در سنت سينماي فرانسه به شكلي متفاوت تعريف كردند و به اعتباري، آن را ارتقا بخشيدند و تبديل به شكلي متفاوت در چهارچوب «ژانر» كردند. كلود شابرول با شاهكارهايي مثل «زنان ساده»، «ماده آهوان»، «قصاب» و «زن بيوفا» و ژاك دمي احساساتي با فيلمهايي بيبديلي چون «لولا»، «خليج فرشتگان»، «چترهاي شربورگ» و «دختر خانومهاي روشفور».
7فاز:
زنگ تفريح
از ديرباز سينماي فرانسه به لحاظ اهميت در کنار سينماي آمريکا بررسي و مقايسه شده است. از همان شروع تاريخ سينما که برادران فرانسوي لومير با اختراع دوربين ساز و کار ثبت تصوير را رقم زدند تا چند سال بعدترش که ژرژ ملييس نابغه با تردستي و شعبده، مرزهاي تازهاي براي تخيل و خيالپردازي را سبب شد، هميشه و هميشه سينماي فرانسه محل خلاقيت افواه خاص و نابغه بوده است. بنا به روحيه رمانتيک مردم فرانسه که منجر به رخدادهايي چون انقلاب کبير در قرن هجدهم و جنبش مقاومت در آخرين سالهاي جنگ جهاني دوم شد و سنت ادبي ريشهدار و قديمياي چون «رمانتيسيسم» که خروجياي چون شاهکارهاي ادبي بزرگي مانند «بينوايان» ويکتور هوگو و «سه تفنگدار» الکساندر دوما داشت، سينماي فرانسه هم در اکثر اوقات ماهيتي انقلابي داشته است. انقلابي به اين معنا که هر فيلمساز خوب و عالي فرانسوي از سينماي صامت تا ناطق، در پي خلق مديوم به شيوه و رويکردي تازه بوده است. از ژان ويگوي نابغه که با شاهکار جاودانهاش «آتالانت» - هم دوره مورنائو در سينماي آمريکا و آيزنشتين در سينماي شوروي - قدم در سنت ژيگا ورتوف گذاشت و با استفاده از فيلمبردار هميشگي او بوريس کافمن، مرزهاي بداعت و بيانگري سينمايي را تا سرحدات ذهن رويابين و خيالباف بشر به عقب برد، تا ژان کوکتوي حکيم و جامع الاطراف که سوررئاليسم و فانتزي را بدون بهره بردن از امکانات امروزي، با پلاستيک و کاغذ و چسب، جلوي چشمان تماشاگر در «ديو و دلبر» و «اورفه» جوري خلق کرد که تو گويي جلوههاي ويژه امروزي در مقايسه با آن باسمهگي و دمده جلوه ميکنند!
فهرست فيلمسازان بزرگ سينماي فرانسه تمامي ندارد. تنها سينماي در سطح جهان که به اندازه سينماي آمريکا قدمت و تاريخچه و فيلمساز و جريان زيبايي شناسي مهم دارد. از ژان رنوار بزرگ که تنها تماشاي «حيوان آدمنما»يش کافي است تا بفهميد با چه استاد بزرگي طرف هستيد و سه نابغه تکرو و خويشتندار با سه روحيه متفاوت که سازنده شخصيترين و غيرقابل توضيحترين شاهکارهاي تاريخ سينما هستند؛ روبر برسون، ژان پير ملويل و ژاک تاتي. از آلن رنه تکرار نشدني با دستاورد حيرت انگيزش در مواجهه با مفهوم «زمان» و فيلمهاي هنري درجه يکش تا فيلم عامه پسندي مانند «ماجراجويان» روبر انريکو با بازي آلن دلون و لينو ونتورا و فيلمهاي پليسي جريان اصلي سينماي فرانسه که شناخته شدهترينش «دسته سيسيليها»ي هانري ورنوي است. از موج نوييهاي بااستعداد و شلوغ و البته الهام بخشي چون گدار و فرانسوا تروفو و فيلمسازان سبکپردازي چون اريک رومر و ژاک ريوت تا فيلمسازان متواضعي که با پيگيري سنت «ژانر» در سينماي آمريکا مفهوم «فيلم جنايي» و «فيلم موزيکال» را در سنت سينماي فرانسه به شکلي متفاوت تعريف کردند و به اعتباري، آن را ارتقا بخشيدند و تبديل به شکلي متفاوت در چهارچوب «ژانر» کردند. کلود شابرول با شاهکارهايي مثل «زنان ساده»، «ماده آهوان»، «قصاب» و «زن بيوفا» و ژاک دمي احساساتي با فيلمهايي بيبديلي چون «لولا»، «خليج فرشتگان»، «چترهاي شربورگ» و «دختر خانومهاي روشفور». از اواسط دهه هشتاد تا نيمه نخست دهه دوم هزاره سوم، سينماي فرانسه فيلمسازان بزرگي چون موريس پيالا با «به عشقهاي ما» و «زير آفتاب شيطان»، لئو کاراکس با «عشاق پوننف» و «هالي موتورز» و گاسپار نوئه با «برگشت ناپذير»، «به وُيد وارد شويد»، «لاو» به خود ديده است. علاوه بر اين سه فيلمساز بزرگ، ميشاييل هانکه هم بهترين فيلمش را در فرانسه و منطبق با روحيه «فيلم فرانسوي» با نام «معلم پيانو» و با بازي مهمترين بازيگر فرانسوي جهار دهه اخير، ايزابل هوپر تمام نشدني ساخت.
صحبت درباره سينماي فرانسه تمامي ندارد. براي خوره فيلم صحبت از «فيلم فرانسوي» از شوق برانگيزترين موضوعات سينمايي است و دليل و بهانه خوبي تا با آن تاريخ سينما را مرور کند و متوجه سير و تکوين زيرمتني شود که متن امروزش در اختيار فيلمسازان متوسط و مهاجر قرار گرفته. سينماي امروز فرانسه در انتظار سوسوي ستارگاني چون کلر دني و آرنو دپلشن و آندره تشينه است تا هر چند سال يکبار مخاطبانش را بر سر شوق آورد. امکاني که در سالهاي اخير کمتر و کمتر شده و سينمايي را سبب شده که پيرو اروپاي حقير شده بعد از جنگ جهاني دوم و فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، با تقلا و مشقت در پي حفظ ماهيت ترک خوردهاي است که روزگاري مرکز هنر جهان بود و محل زير و زبر شدن سبکهاي هنري. روزگاري که به نظر ميرسد به تاريخ پيوسته؛ همانطور که جان ناآرام بازرس ژاور بعد از سالها مواجهه با طينت پاک ژان والژان در رود سن آرام گرفت و دفن شد.
پويان عسگري