یادداشت پویان عسگری درباره « نهنگ عنبر 2: سلكشن رویا» سامان مقدم و «تیكآف» احسان عبدیپور
«نهنگ عنبر 2» در ميان فيلمهاي ساخته شده بر مبناي رويكرد مد شده «دنباله»سازي در سينماي ايران اين دو دهه، بهترين فيلم است و با رعايت استانداردهاي فيلمسازي در «فرهنگ عامه» و سينماي «جريان اصلي» ايران، به خودش و تماشاگر توهين نميكند.
7فاز:
«نهنگ عنبر 2» سامان مقدم: تماشاي «نهنگ عنبر 2» در بهار 96، در اين روزهاي سياستزده كه ارمغاني جز سردرد و تندمزاجي به همراه ندارد، همچون خوردن يك دمنوش مطبوع، خستگي و رخوت تماشاگر را از بين ميبرد. فيلمي سبك (به معناي خوبش) كه خود را جدي نميگيرد و متواضعانه تماشاگر خسته از مجادلات «پوچ» سياسي و اجتماعي را غرق در «رويا» و خيال و «شمايل»هاي مسلط دهه شصت شمسي ميكند. سامان مقدم (يكي از بهترين و دستكم گرفته شدهترين فيلمسازان سينماي جريان اصلي ايران در دو دهه اخير) اينبار با استفاده از «مازاد» فيلم اول و شبيه به الگوي روايي همان فيلم، داستان را دو سطح حال و گذشته روايت ميكند. اينجا خبري از قصهپردازي (ولو محدود) فيلم اول نيست و كل دنياي «نهنگ عنبر 2» بر مبناي آيتم و صحنههاي مجزا بنا شده است. بزرگترين مشكل قسمت دوم هم در همين فقدان يك ساختار داستاني است كه در برخي لحظات موجب فاصله گرفتن تماشاگر از فيلم ميشود. با اينحال مقدم با برجسته كردن دو «تم» كه در «نهنگ عنبر» هم «بولد» بودند، مخاطب را در بيشتر لحظات، پيگير و مشتاق تماشاي فيلم نگه ميدارد. اولين «تم» در نمايش گذشته (دهه شصت) و تمايل به «زيست طبيعي» و «سركوب حكومتي» خود را نشان ميدهد و دومين تم هم - يادآور «خواستگار» علي حاتمي - در ترسيم «مرد عاشق» و «زن بيمعرفت و حواسپرت» خود را مينماياند. در صورت پر تمنا و نياز رضا عطاران از جواني تا پيري كه عاشقانه مهناز افشار را طلب ميكند. از طرف ديگر «نهنگ عنبر 2» در ميان فيلمهاي ساخته شده بر مبناي رويكرد مد شده «دنباله»سازي در سينماي ايران اين دو دهه، بهترين فيلم است و با رعايت استانداردهاي فيلمسازي در «فرهنگ عامه» و سينماي «جريان اصلي» ايران، به خودش و تماشاگر توهين نميكند. اعتراف ميكنم كه دو سال پيش، هنگام اكران «نهنگ عنبر» زيادي به آن سخت گرفتم و در ساحتي انتزاعي به نقدش نشستم. در حاليكه بررسي فيلمهاي سينماي ايران، جز در انضمام با اجتماع و مناسبات بينامتني در تاريخ سينماي ايران، رهيافتي اسنوبيسمي خواهد داشت. حالا و بعد از تماشاي «نهنگ عنبر 2»، اين دو فيلم سامان مقدم را بايد مهمترين و موفقترين محصولات «عامهپسند» دهه نود شمسي محسوب كنيم. همانطور كه در ميان محصولات سينمايي و تلويزيوني نمايش دهنده دهه شصت و باز كردن «جعبه پاندورا»ي ويژه آن دهه، در كنار «وضعيت سفيد» حميد نعمتالله بالاترين امتياز را ميگيرد. شاهكار تلويزيوني نعمتالله در رويكردي روشنفكرانه انرژي محبوس آن دهه را آزاد ميكند و دو فيلم سينمايي سامان مقدم با روحيهاي «عامهپسند»، به ستايش و انتقاد از آن دهه ميپردازند.
«تيكآف» احسان عبديپور: آسانترين كار در مواجهه با «تيكآف» احسان عبديپور، انكار آن است. فيلمي كه بوضوح محدوديتهايش بر امكاناتش ميچربد؛ داستانش دير شروع ميشود و عملا سي دقيقه ابتدايي با وراجي بيش از حد شخصيتها، شوري در تماشاگر براي پيگيري فيلم برنميانگيزد. انتخاب بازيگران و بخصوص دو نقش مهم پگاه آهنگراني و رضا يزداني هم با سهلانگاري و بدسليقهگي از طرف كارگردان همراه بوده و پتانسيل آمادهي پرواز در اين دو نقش را به شكلي محدود، بالفعل ميكند. اما چه چيزي فيلم را در ذهن تماشاگر فيلمبين و آشنا به الگوهاي نخنما شده در سينماي ايران، ويژه كرده و سبب ميشود كه به سادگي «تيكآف» را پس نزند؟ پاسخ در حس اندوهناكي است كه پيامد تماشاي حسرتها، كمبودها، آرزوهاي شخصيتهاي داستان و از همه مهمتر تقابل و تصادم «ميل به زندگي» كاراكترها در نسبت با سركوب عوامل محيطي و «جبر جغرافيايي»، در جان تماشاگر جا خوش ميكند. «تيكآف» با همه محدوديتهايش فيلمي واقعي است و برآمده از احوالات رنجور انسان ايراني در اواخر قرن چهاردهم شمسي. فيلمي كه در انضمام با يك اجتماع سرخورده و دلشكسته و ناخوش، دستانش را در زخمهاي تماشاگر فرو كرده و او را به تماشاي خود «محنت زده»ش روي پرده بزرگ وا ميدارد. در روزگاري كه فيلمهاي احمقانهاي همچون «سوفي و ديوانه» مهدي كرمپور و «سارا و آيدا» مازيار ميري، بعنوان نمادي از دوران خود، نشاندهندهي رويكرد شكمسيري و انتزاعي در فيلمسازي و برقراري ارتباط با تماشاگر هستند و از حريم امن پايتخت «لاكچري» و زيست بورژوايي ساكنان مرفه، خارج نميشوند، بايد قدر فيلم وحشي، عنان از كف داده، احساساتي و خسته «تيكآف» را بيشتر دانست. فيلمي كه احساسات برونگرايانهش را در گرماي دروني شخصيتهايش انباشته كرده و آنها را در يك زيست و آداب بومي در جنوب كشور به مرز انتحار و انفجار ميرساند. مصطفي زماني بعد از مدتها از قالب خنثي و تخت فيلمهاي متاخرش فاصله گرفته و براي بازي در نقش مرد جنوبي سرشار از غم و رنج، تلاش و تقلا ميكند. ترانه رضا يزداني هم بيادماندني است بخصوص جايي كه با سولوي غمين گيتارش، اندوه و دلتنگي شخصيتها و تماشاگران را موكد كرده و خشم احساساتي فيلم را فرياد ميزند. و بالاخره دو پلان بيادماندني كه مخاطب را وادار به همراهي با «تيكآف» ميكند. اولي لحظهي اسلوموشن دويدن پگاه آهنگراني به سوي هدف و آرزويش (هواپيما) است و دومي كه با تاكيد كمتري اجرا شده، جايي است كه مصطفي زماني در كشتي و پيامد غم رضا يزداني در يادآوري عشق بيوفا و جفاكار قديمياش با او همدردي كرده و در آغوشش ميكشد.
پويان عسگري