یادداشت نویسنده 7فاز بر نگهبانان کهکشان (جیمز گان) / فیلمی از هاوارد هاکس
نگهبانان كهكشان همان فرمولي است كه ميتواند باعث نجات هاليوود از رخوتي كه به آن دچار شده، شود. شبيه به كاركردي كه آروارهها (استيون اسپيلبرگ) و جنگ ستارگان (جرج لوكاس) در دهه هفتاد، ترميناتور (جيمز كامرون) در دهه هشتاد، ماتريكس (واچوفسكيها) در دهه نود و شواليه تاريكي (كريستوفر نولان) در دهه اول هزاره سوم داشتند. برآيندي از شكل فيلمسازي قبل از خود و پيشنهادي جديد براي تغيير دادن الگوهاي از نفس افتاده كه براي سرپا ماندن نياز به شُشهاي تازه دارند.
7فاز:
راز موفقيت نگهبانان کهکشان (جيمز گان) در الد اسکول (قديمي پسند) بودنش است. در تلفيق ژانرها و چرخههاي گوناگونِ مرتبط با دورههاي مختلف سينماي آمريکا. در اينکه کهنه را در نو ادغام ميکند و مايهها/ تمهاي هميشگي سينماي آمريکا را با ظاهري جديد و تکنولوژيک جوري مينمايد که انگار همين ديروز گفته شدهاند و به چشم و گوش ما رسيدهاند. با پيرنگي آشنا و بارها روايت شده در تاريخ سينماي آمريکا - از دليجان جان فورد تا حرفهايهاي ريچارد بروکس – که عدهاي ناخواسته و از سر تقدير دور هم جمع ميشوند تا از موجوديت حقيقتي در برابر شرارتي عالمگير محافظت کنند. جماعتي که در هنگامه نبرد متوجه ميشوند معناي گروه پيدا کردهاند و راز بقايشان در همين با هم بودن است. و اينجا است که ياد بزرگ کارگردان تمام دورانها ميافتيم. کسي که خالق بهترين گروههاي تاريخ سينما بوده. در هر شکلي که فکرش را بکنيد. از کمدي اسکروبال تا وسترن کلاسيک و مدرن. از فيلم جنايي/ نوآر تا فيلم علمي-تخيلي. واجد فهمي پيشرفته و کارآمد از چيزي که گروه نام دارد. درست حدس زديد؛ هاوارد هاکس کبير. نگهبانان کهکشان شبيه به فيلمي است که هاکس ميتوانست با عناصر تکنولوژيک بسازد. کارگرداني که همه جور فيلمي ساخته است و نگهبانان کهکشان ميتوانست محصول اقتباسي او از يک کاميک بوک پرطرفدار مارول باشد. فيلمي که به مانند آثار هاکس بزرگ، طناز است و طعنهزن. خودش را جدي نميگيرد و به عواطف، آنقدري مجال بروز ميدهد که قصه را پيش ببرد و نقطه عطف بعدي داستان را سبب شود. طفرهرو از احساسات قراردادي، و در جديترين و تلخترين لحظات در جستجوي سرخوشياي که کار بهبود آن لحظه و جهان را ممکن سازد. شور و غريزهاي که افق ديد محدود سطحينگرها در تحليل آثارش، آن را به مسخرگي تعبير ميکند. هاکس برخلاف چيزي که به نظر ميرسد فيلمساز پيچيدهاي است و هر اظهار نظر فاضل مابانهاي! پيرامون آثارش ميتواند به قيمت رسوايي گوينده تمام شود. نگهبانان کهکشان هم چنين وضعيتي دارد و به صرف اينکه يک بلاک باستر تابستاني پرفروش است، بنا به خرافههاي جريان نقد فيلم در ايران، ممکن است دست کم گرفته شود و در رويکردي تقليل گرايانه برخورد جدي و درخور با آن صورت نگيرد.
پيتر (کريس پرت) موجودي زميني (انساني؟) بعد از مرگ تراژيک مادرش، توسط سفينهاي فضايي به جايي ديگر از کهکشان برده ميشود. بيست و شش سال بعد او عضو دستهاي غارتگر است و در حال دزدين يک گوي که اهميتي فراتر از چيزي که او و تماشاگر فکر ميکنند، دارد. گوي (مکگافين داستان) عاملي است که بقيه شخصيتها را به او ميرساند. گامورا (زو سالدانا) از طرف شخصيتي شرير به نام رونان (لي پيس) مامور ميشود تا گوي را بربايد و به او برساند تا با استفاده از انرژي جادويي گوي، رونان بر کهکشان حکمراني کند. از طرف ديگر راکت (با صداي بردلي کوپر) و همراه درختش گروت (با صداي وين ديزل) جايزه بگيراني هستند که با پيدا کردن افرادي که برايشان جايزه تعيين شده روزگار ميگذرانند (مايه آشناي ژانر وسترن) و چون پيتر از دستورات رييسش (مايکل روکر) سرپيچي کرده – پيتر قصد دارد گوي را به قيمت گزافي بفروشد و پولش را به جيب بزند – و براي دستگيرياش جايزه مقرر شده، مورد توجه راکت و گروت قرار ميگيرد. اين چهار نفر بعد از زد و خورد و تعقيب و گريز، توسط پليس کهکشان دستگير ميشوند و سر از زندان درميآورند. اينجا سر و کله شخصيت پنجم درکس (ديو باتيستا) پيدا ميشود. يک تنومند احساساتي که فقدان خانوادهاش - همسر و فرزندي که توسط رونان کشته شدهاند – او را آسيب پذير کرده و به خون رونان تشنه است و سوداي انتقام از او را در سر ميپروراند. در زندان معلوم ميشود که گامورا نقشه خودش را در رسيدن به گوي دنبال ميکرده که همانا خلاصي از دست رونان شرور است. چهار نفر به اين نتيجه ميرسند که گوي را بفروشند و پول آن را بين خود تقسيم کنند (باز هم يادآور ژانر وسترن). اما قبل از آن لازم است که از زندان فرار کنند و در اين مسير درکس هم با آنها همراه ميشود و دسته پنج نفره شکل ميگيرد. با اعضايي که هر کدام ويژگيهاي خاص خود را دارند. راکتِ مکار و موذي که نقشه ميکشد و حسابگر است. گروت که قلب گروه است و برانگيخته شدن عاطفهاش در نهايت جان بقيه اعضاي گروه را نجات ميدهد (WE are Groot). درکسِ بزن بهادري که انگيزهي انتقامش، نيرو، خشونت و قدرت جنگاوري گروه را تقويت ميکند. گامورا جنگاور و آدمکشي که زنانگياش، هوش و غريزه خفته پيتر را زنده ميکند. و پيتر شوخ و سرخوش که در موقعيتي ناخواسته - متقارن با سکانس ابتدايي فيلم – دست گامورا و بقيه اعضاي گروه را ميگيرد و باعث نجات کهکشان ميشود؛ غريبهي رقصندهاي که همچون کوين بيکن در Footloose (هربرت راس.1984) به ساير موجودات کهکشان ميفهماند، رقصيدن و خود را رها کردن چه عواقب خوشايندي ميتواند به همراه داشته باشد. چيزي که او از مادرش با گرفتن يک واکمن و دو نوار کاست به ارث برده. دو نوار کاستي که در حکم استعارهاي از وضعيت زيبايي شناختي فيلم عمل ميکنند؛ به ظاهر قديمي و از مد افتاده اما در باطن پر از ترانههاي انرژي بخش قديمي درباره مفاهيمي که تا ابديت معاني يکساني دارند. دو نوار کاست که مثل دو پرانتز فيلم را در برگرفتهاند و شروع و پايان نگهبانان کهکشان را رقم ميزنند.
نگهبانان کهکشان همان فرمولي است که ميتواند باعث نجات هاليوود از رخوتي که به آن دچار شده، شود. شبيه به کارکردي که آروارهها (استيون اسپيلبرگ) و جنگ ستارگان (جرج لوکاس) در دهه هفتاد، ترميناتور (جيمز کامرون) در دهه هشتاد، ماتريکس (واچوفسکيها) در دهه نود و شواليه تاريکي (کريستوفر نولان) در دهه اول هزاره سوم داشتند. برآيندي از شکل فيلمسازي قبل از خود و پيشنهادي جديد براي تغيير دادن الگوهاي از نفس افتاده که براي سرپا ماندن نياز به شُشهاي تازه دارند. و خب، نگهبانان کهکشان به مانند فيلمهاي ذکر شده از همين حالا جايگاهش را در تاريخ سينما تثبيت کرده. اين حرف را پاي ذوقزدگي نگذاريد. خود فيلمها با تاثيراتي که بر تماشاگران و فيلمسازان و خورههاي فيلم به جا ميگذارند، حدودشان را مشخص ميکنند. برخلاف ظاهر شوخ و شنگ فيلم که از جديت طفره ميرود، نگهبانان کهکشان را بايد جدي گرفت. حد اعلاي سرگرمي سازي در هاليوود سالهاي اخير. آراسته شده با احساسات نمور و فهمي عميق که به موضوعاتي جهان شمول اشاره دارد.
والتر هيل سالها پيش درباره آثار هاوارد هاکس کبير گفته بود نقد آثار هاکس بزرگترين آزمون براي منتقدان است. گزارهاي متين که درباره نگهبانان کهکشان هم صدق ميکند. فيلم جيمز گان باورها/ خرافههاي به غلط جاافتاده در نقد فيلم را به چالش ميکشد و استاندارد بالايي در شکل سرگرميسازي پديد ميآورد که بازيگوشانه و سرخوش در حال مسخره کردن قراردادهاي نخنما شده در مواجهه با يک فيلم هاليوودي است.
پويان عسگري